تعریف کاریزما:
تاثیر گذاری(نفوذ) و جذابیت شخصیت
سرفصل ها:
انواع کاریزما طبق مدل خانم اولیویا فاکس کابان:
۱-کاریزمای مهربانی: خیرخواهی(شفقت ورزی)، رحمت نفس، گذشت، پذیرش، انصاف
۲-کاریزمای اقتدار: عزت نفس، اعتماد به نفس و کنترل هیجانی
۳-کاریزمای حضور: ذهن آگاه بودن(جدا شدن از ذهن و بودن در اینجا و اکنون و توجه ذهن آگاهانه)
۴-کاریزمای چشم انداز: اشتیاق همراه اقدام سرسختانه به محقق کردن هدفی روشن در آینده
ابعاد دیگر کاریزما:
۱-یکپارچگی یا صداقت
۲-هوش هیجانی بالا
۳-هوش اجتماعی بالا
۴-هوش معنوی بالا
۶ فضیلت جهانی مارتین سلیگمن:
۱-مهربانی
۲-شجاعت
۳-عدالت خواهی و رعایت انصاف
۴-اعتدال و داشتن کنترل هیجانی
۵-خردمندی و علم آموزی
۶-معنویت(اتصال به معنایی ما فوق دنیای مادی)
۱-کاریزمای مهربانی:
ما انسانها نسبت به افرادی که خیرخواه ما هستند، به موفقیت ما علاقه مندند، دوست دارند به ما کمک کنند و مراقبند که به ما آسیب نرسد، ناخودآگاه علاقه مندیم. زیرا ناخودآگاه ما که قسمت اعظم شخصیت ماست کمتر درگیر استدلال می شود و جذب افرادی می شود که در زبان بدنشان مهربانی نمود دارد. انسانها فارغ از اعتقادات طرف مقابل نسبت به انسان مهربان جذب می شوند. انسانهای اولیه به آنهایی که قوی بودند و از آنها در مقابل حیوانات وحشی و بلایای طبیعی حمایت و مراقبت می کردند علاقه مند بودند. بنابراین می توان قدرت و حمایت را از المان های مهم کاریزما دانست.
رحمت نفس یا شفقت
رحمت نفس یا شفقت یعنی ما با خودمان و دیگران با دلسوزی و مهربانی رفتار کنیم و خودمان و دیگران را به سرعت و راحت ببخشیم.
رحمت نفس در مقابل کینه ورزی، انتقام و دشمنی ست و از ابعاد کاریزمای مهربانی ست.
کسی که رحمت نفس دارد اشتباهات خودش و دیگران را با مهرورزی و راحت میبخشد و انرژیش را صرف عملی در جهت ارزشها و اهدافش میکند.
کسی که از شفقت بهره مند است درگیر عذاب وجدان و ناراحتی نسبت به عمل اشتباه گذشته اش نیست زیرا این احساس او را از عمل سازنده در لحظه حال دور میکند و فایده و کارایی برای او ندارد.
پذیرش
پذیرش یکی از ابعاد کاریزمای مهربانی ست. پذیرش یعنی ما دیگران را همانگونه که هستند بپذیریم. نسبت به آنها گشوده باشیم و مه روانشناختی(یا همان ذهنیت ها، قضاوت ها و خاطرات گذشته نسبت به آنها) را کنار بگذاریم. پذیرش یعنی فقط به خارهای دیگران توجه نکنیم بلکه گل های هر چند کوچک وجود آنها را هم ببینیم. پذیرش یعنی دیگران را به مانند مادر یا پدر خود بپذیریم نه اینکه از آنها دوری کنیم یا آنها را تحمل کنیم یا با آنها بجنگیم یا بخواهیم آنها را تغییر دهیم. به عنوان مثال میگوییم” پدر من زود رنجه و این جز شخصیتشه” با پذیرش این موضوع با لحاظ مدل شخصیتی اش، با حالتی منعطف، بدون انجام رفتاری که موجب برداشت غلط توسط او شود و با شفاف سازی نیت رفتارمان برایش به حفظ ارتباط با او و لذت بردن از مصاحبت با ایشان می پردازیم.
پذیرش فقط مربوط به افراد دیگر نیست بلکه شامل پذیرش خودمان همانگونه که هستیم، پذیرش افکار و احساساتمان نیز می شود. قبول و راحتی با ظاهر، قد، وزن، صدا، افکار، احساسات و هر آنچه مربوط به ماست.
پذیرش به معنای انفعال نیست، بلکه چون پذیرش در ما ایجاد آرامش می کند و هیجانات مخربی مانند افسردگی، خشم و استرس را در ما کنترل می کند، اقدام مفید را در ما تقویت می کند و ما را عملگرا می کند.
پذیرش در مقابل جنگیدن با واقعیت، فرار از آن و تحمل آنست.
پذیرش به هوشمندی، آگاهی و اقدام کارآمد می انجامد. مثلا وقتی در وضعیت بدی که گریزی از آن نیست قرار گرفتیم _به جای جنگیدن یا فرار از آن شرایط که منجر به استرس و عصبانیت و به دنبال آن اقدام خودکار یا هیجانی می شود_ با پذیرش آن موقعیت مغز ما بستر بهتری برای تفکر هوشمندانه و اقدام مفید دارد.
انسان کاریزماتیک با پذیرش دیگران و قبول بی قضاوت آنها با گشودگی می تواند واقعیت حال افراد را ببیند نه تصویری که از گذشته آنها در ذهن داشته است. زیرا انسانها پیوسته تغییر می کنند و انسانی که پذیرش دارد متوجه این واقعیت است.
پذیرش باعث بروز خود واقعی و بی نقاب دیگران در مقابل ما می شود و این موجب می شود که آنها در مقابل ما احساس راحتی و عزت نفس کنند.
پذیرش بستری برای پذیرش متقابل ایجاد می کند. زیرا با پذیرش دیگران زمینه برای بروز خود بی نقاب ما هم فراهم می آورد.
نکته مهم آنکه فرد کاریزماتیک هیچ گاه نباید احساس کاریزماتیک بودن بکند زیرا این منجر به خودپسندی و نارسیسم می شود. بلکه باید به گونه ای با پذیرش بی قید شرط دیگران و توجه کنجکاوانه، متمرکز بر نقاط مثبت دیگران شود و با برجسته کردن آنها کاری کند که فرد مقابل احساس کاریزماتیک بودن و خاص بودن بکند.
انصاف و عدالت
فرد کاریزماتیک در اوج هیجانات خودش جانب انصاف و عدالت را رعایت می کند.
مثلا در کشاکش جنگ یا دعوا صرفا به دنبال امتیاز گرفتن و پیروزی نیست بلکه در همان حین به منافع به حق رقیبش نیز توجه می کند.
عدالت به این معنا که آنچه برای خود می پسندد برای دیگران هم می پسندد.
یک همسر کاریزماتیک در بحبوحه دعوا با همسرش ناجوانمردانه تمام زحمات و نکات مثبت همسرش را به هیچ نمی گیرد.
فرد کاریزماتیک متعهد به رفتار منصافه در همه شرایط است حتی اگر به ضررش تمام شود.
عدالت در رفتار از فضائلی ست که بنا بر تحقیقات دکتر مارتین سلیگمن در همه فرهنگ ها مشترک است.
عدالت رفتاری از ابعاد کاریزمای مهربانی ست.
باید توجه نمود که عدالت به معنای رعایت حق و شایسته سالاری ست.
٢-کاریزمای اقتدار
واژه کلیدی در کاریزمای اقتدار عزت نفس است. عزت نفس به معنای دوست داشتن و ارزشمند دانستن خود و دیگران است. عزت نفس در مقابل تکبر، خود پسندی و خود کم بینی می باشد.
تکبر یعنی خود را بالاتر از دیگران دیدن. فرد متکبر از بالا به دیگران نگاه می کند. در صورتیکه فرد با عزت نفس بالا خود را بالاتر و برتر احساس نمیکند بلکه متواضعانه دیگران را مانند خود ارزشمند می بیند.
فرد خود کم بین از پایین به افراد نگاه می کند و خودش را کم تر و کم ارزشتر می بیند. البته که پاره از صفات و برجستگی ها در دیگران هست که در ما نیست و پاره ای از صفات، توانمندی ها و استعداد ها در ما هست که در دیگران نیست. توجه به این نکته که در شکل گیری استعدادها، شخصیت و توانمندی های ما، مجموعه ای از عوامل که خارج اراده ماست دخالت دارد، می تواند ما را از نگاه متکبرانه یا خود کم بینی رها کند.
عواملی مانند ژنتیک، تربیت، محیط اجتماعی و …. توجه به این امر که توانمندی های جسمانی و ذهنی ما پایدار نیستند و ممکنه دچار آسیب بشوند ما را از حالت خود برتر بینی رها می کند. در روانشناسی به تازگی به خود مشاهده گر در کنار خود متفکر پرداخته شده است.
هنگامی که ما در حالت تفکر هستیم و به فرایند فکر کردن خود توجه می کنیم، این خودی که ورای ذهن و تفکر مان به مشاهده می بشیند، خود مشاهده گر نامیده می شود. خودی که شاهد تغییرات جسمانی و ذهنی ماست. خودی که شاهد برزگتر و پیرتر شدن ماست. خودی که هرگز پیر و ناتوان نمی شود. خودی که از ۱۰ سالگی تا ۷۰ سالگیمان همیشه ثابت و یک جور است. خود مشاهده گر به مانند آسمان و افکار ما به مانند ابرهای این آسمانند. خود مشاهده گر یا خود واقعی به مانند آسمان همیشه آرام است و ناظر بر ابرهای گاهی طوفانی و گاهی آرام ذهن یا افکار یا همان خود متفکر ماست.
اگر عزت نفس ما از خود واقعی یا همان خود مشاهده گر ما نشئت بگیرد ما هیچ گاه دچار تکبر یا خود کم بینی نمی شویم. زیرا متوجه گذرا بودن توانمندی های ذهنی، قدرت جسمانی و دارایی های مادی خود می باشیم.
اگر عزت نفس ما از بالیدن به خود واقعی ما نشأت بگیرد، هیچگاه از بین نمی رود. زیرا خود واقعی ما پیر و فرتوت نمی شود. اگر همه چیز از زیبایی، توانمندی جسمی، ذهنی تا ثروت مادی داشته باشیم احساس تکبر و غرور نمی کنیم زیرا اینها ابزار خود واقعی ما و اموری گذرا هستند. با از دست دادنشان هم دچار کمبود عزت نفس نمی شویم چون خود واقعی مان تغییری نکرده فقط ابزار های تجلی و ظهور مادیش را از دست داده است.
اعتماد به نفس
اعتماد به نفس یکی از ارکان کاریزمای اقتدار است.
اعتماد به نفس همان باور به توانمند بودن و احساس توانمندی ست.
اعتماد به نفس در مقابل احساس درماندگی ست.
اعتماد به نفس مترادف با خوش بینی ست.
در این راستا بررسی سگ های مارتین سلیگمن روانشناس بزرگ آمریکایی که مبدع نظریه خوش بینی و درماندگی آمیخته شده می باشد حائز اهمیت است.
مارتین سلیگمن ۲ سگ را داخل قفس گذاشت و به ته قفس ها شوک الکتریکی وارد کرد. با این تفاوت که قفس اول به قدری محکم بسته شده بود که حیوان هر چی تلاش می کرد نمیتوانست از آن خارج شود و پس از مدتی سگ مورد نظر احساس درماندگی کرده و شروع به زوزه کشیدن می کرد. اما قفس دوم در به گونه ای بسته شده بود که حیوان پس از مدتی تقلا بلاخره در را باز کرده و خود را از شوک الکتریکی رها می کرد. سگ دوم توانمندی و خوش بینی را آموخت. پس از مدتی دو سگ را در محیط باز قرار داد و به کف زمین شوک الکتریکی وارد کرد. سگ اول که درماندگی را آموخته بود باز شروع به زوزه کشیدن کرد با اینکه می توانست فرار کند. اما سگ دوم که خوش بینی و توانمندی را آموخته بود به راحتی عبور کرد.
بسیاری از ما در زندگی مان به مانند سگ اول دچار شوک گریز ناپذیر می شویم و آن را به همه زندگیمان نسبت داده و احساس درماندگی و افسردگی می کنیم. و عده دیگری که توانستند تا حدودی از موقعیت های چالش زای زندگیشان موفق بیرون بیایند یا شکست ها و شوک های گریز ناپذیر خود را مقطعی دانسته، به کل زندگیشان تعمیم نداده(عمومیت نداده) و عوامل بیرونی را هم واقع بینانه دخیل در شکستشان می دادند، قطعا دچار احساس درماندگی و ناتوانی نمی شوند و اعتماد به نفسان تقویت می شود. مخصوصا وقتی در موقعیت های دیگر موفقیت هایی کسب کنند و به آن توجه کنند اعتماد به نفسان تقویت بیشتر می شود.
اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی رابطه مستقیم با هم دارند. یعنی وقتی اعتماد به نفس زیاد شود و احساس توانمندی در ما تقویت شود آنگه به دنبالش احساس ارزشمندی و به تبع آن عزت نفس بیشتری را هم تجربه می کنیم.
بنابراین با توجه به توانمندی ها و نقاط مثبت هر چند کوچکمان، برجسته کردن موفقیت های زندگیمان و توجه به نقش اراده مان در آنها مثلا با نوشتن و یادآوری روزانه آنها اعتماد به نفسمان تقویت می شود. و با موردی دیدن شکست هایمان و تعمیم ندادن آن به کل چالشهای پیش روی زندگیمان، دخیل دانستن شرایط بیرونی در آنها و پذیرش شکست ها بدون درگیر شدن با آنها(مثلا بررسی وسواس گونه و موشکافانه مشکل بحران زا یا فرار از آن با اشتغال به امور بی ارزشی چون پرسه زدن بی هدف در فضای مجازی، سیگار کشیدن یا پرخوری و … ) می توانیم اعتماد به نفس و به دنبالش کاریزمای خود را بالا ببریم.
کنترل هیجانی و کاریزما
انسانهایی که مدیریت خشم، افسردگی و استرس دارند، به راحتی از کوره به در نمی روند، حساس و زود رنج نیستند، با یه غوره سردیشون نمیکنه با یه مویز گریمیشون، عصبی و پر خاشگر نیستند، پیوسته مضطرب آینده و ناراحت گذشته نیستند از کنترل هیجانی بهره مندند و کاریزمای بالایی دارند.
برای کنترل هیجانی باید هوش هیجانی خود را ارتقا دهیم که در فصل خودش به تکنیک های آن پرداخته ام. که به طور خلاصه به پاره ای از آنها اشاره میکنم:
۱-ذهن آگاه بودن: یعنی جدا شدن از ذهن و درگیر شدن با اقدامات در راستای اهداف و ارزشهایمان در لحظه حال. با اینکار تاثیر ذهن بر بدن که هیجان است خنثی می شود و ما می توانیم در یک سطح نرمال در همه لحظات باشیم. تنها موجودی که ذهنش او را به آینده می برد و مضطرب میکند یا بلعکس به گذشته می برد و افسرده و عصبانی می کند انسان است.
۲-اصالت ندادن به ذهن(تصاویر و گفتگوی ذهنی): با پذیرش این واقعیت که بسیاری از تصاویر و گفتگوهای ذهن با واقعیت انطباق ندارد، سبب می شود که ما در گیر تصویر ذهنی ترسناک آینده یا تصویر ناراحت کننده گذشته نشویم و بدین وسیله در ساحل آرامش قدم بزنیم.
۳-پذیرش واقعیت: دلیل عصبانیت، استرس و ناراحتی ما اینست که واقعیت را همان گونه که هست نمی پذیریم و همواره ایده آلی داریم که تفاوت این دو ست که ما را دچار هیجانات مخرب می کند. اگر واقعیت رو بدون توقع یا قضاوت بپذیریم آنگاه با گشودگی می توانیم دست به اقدامات سازنده بزنیم.
۴-شناخت اجتماعی واقعی: اگر ما به این شناخت واقعی و علمی برسیم که انسانها آنگونه که مطلوب ماست رفتار نمی کنند و آنها را بی قید و شرط بپذیریم، رفتار آنها هیجانات ما رو تحریک نمیکند.
انسانها چند دسته اند:
یا اختلال شخصیتی(مثلا شخصیت ضد احتماعی) دارند،
یا مشکلات فرهنگی(مثلا رفتارهای پرخاشگرایانه) دارند،
یا تحت تاثیر شناخت های غلط و محیط آلوده رفتاری غیر منطقی انجام می دهند،
یا انتخاب کردند که غیر انسانی رفتار کنند،
و عده ای کمی هستند که شخصیت سالم داشته و تعهد به انسانیت دارند.
با پذیرش انسانها و قبول مدل شخصیتی شان، در ما گشودگی ایجاد می کند که سبب انعطاف پذیری و کنترل هیجانی در ما می شود.
3-حضور و توجه و ارتباط آن با کاریزما
تنها موجودی که ذهنش او را به گذشته می برد و ناراحت چیزهایی میکند که از دست داده یا به آینده می برد و مضطرب آینده ای نامعلوم میکند انسان است. در صورتیکه یک پروانه ۴ روز عمرش است و این ۴ روز رو عمیقا زندگی می کند و حاضر در لحظه حال است. فرد کاریزماتیک به طور کامل در لحظه حال قرار دارد و از ذهنش خارج شده و وارد شده در زندگیست.
حضور در لحظه حال و جدا شدن از ذهن(داستان های ذهنی) و تجربه کردن در اینجا و اکنون را ذهن آگاهی می گویند. کسی که از صفت ذهن آگاهی بهره مند است واقعیت را همانگونه که هست تجربه میکند. این فرد با کنار گذاشتن مه روانشناختی(قضاوت ها، توقعات و تصاویری که از گذشته آنها در ذهن دارد)، دیگران را در لحظه حال و از نو تجربه میکند و از زاویه همان تصویر گذشته ای که از افراد در ذهن دارد به آنها نگاه نمیکند. فرد ذهن آگاه می تواند شنونده خوبی باشد و این سبب ادراک درست دیگران توسط او می شود. ذهن آگاهی ما را از غرق شدن در افکار گذشته که سبب اندوه و افسردگی می شود یا غرق شدن در افکار آینده که منجر به اضطراب و نگرانی می شود نجات می دهد و ما را به گشودگی، پذیرش واقعیت، آرامش و اقدام سازنده می رساند.
دکارت فیلسوف فرانسوی به اشتباه می گوید چون من فکر میکنم پس هستم. در صورتیکه که اگر انسان فکر هم نکند با هم وجود دارد. و در واقع فکر کردن کار ذهن است و ذهن ابزار خود واقعی(یا همان روح) ما.
آنجا که متوجه فکر کردن یا اشتغال ذهنمان هستیم در واقع از منظر خود واقعی یا خود مشاهده گر یا همان روح مان به ذهن نگاه می کنیم. کسی که از کاریزمای حضور بهره مند است خود مشاهده گر یا خود واقعی اش را ادراک کرده و از یکی پنداشتن خود با ذهن یا خود متفکرش بر حذر است. برای تقویت حضور، جدا شدن از ذهن و ذهن آگاه شدن تمرین های متعددی وجود دارد. از جمله:
۱-مدیتیشن یا مراقبه:
به این صورت که شما در مکانی ساکت مینشنید و سعی بر ادراک خود واقعی یا خود مشاهده گرتان دارید و در همان لحظه اتصال خود را با بینهایت بودن(یا همان پرودگار) ادراک میکنید. و از ذهن جدا می شوید. اگر توجه شما توسط ذهن پرت شد به تماشای ذهن می پردازید(نه اینکه بخواهید درگیر آن شوید یا از آن فرار کنید)و دوباره خود واقعی تان را ادراک می کنید. و به این صورت تمرین حضور در لحظه حال می کنید.
۲-تنفس ذهن آگاهانه:
با توجه و تمرکز روی فرایند تنفس شامل دمیدن هوا به درون شش ها، پر شدن شکم از هوا و خارج شدن هوا از راه دهان در لحظه حال لنگر میندازیم و با این کار از ذهن خارج شده و به اصلی ترین المان هستی که تنفس تان می باشد، توجه نشان می دهیم.
۳-غذا خوردن ذهن آگاهانه:
به این صورت که به غذا نگاه می کنید و به محتویات آن توجه نشان می دهید. مزه های تشکیل دهنده آن را می چشید. به طور کامل می جوید و به کل فرآیند جویدن و بلعیدن توجه نشان می دهید. به این صورت و با درگیر شدن با عمل خوردن، در لحظه حال قرار می گیرید و از تاثیر ذهن رها می شوید.
۴-عبادت اول وقت:
در هر موقعیت ذهنی یا احساسی که هستید، وقتی موقع عبادت می شود، خود واقعی یا روحتان را ادراک کنید و متوجه باشید که ذهن ابزار خود واقعی شماست، در همان حین اتصال خود را با بی نهایت بودن(پروردگار) ادراک کنید و متوجه بودن و شکر گزار نعمت هایی باشید که به شما ارزانی شده است. که اگر با توجه کامل همراه باشد موجب رها شدن از ذهن و بودن در لحظه حال می شود.
۵-زندگی ذهن آگاهانه یا وقار:
به طور کامل پذیرای زندگی باشید. و از هرگونه مقاومتی نسبت به واقعیت پرهیز کنید. توجه داشته باشید که پذیرش به معنای تایید نیست. مثلا ممکن است فردی را در حالت عصبانیت بی مورد ببینید. پذیرش او مهر تاییدی بر حقانیت او نیست بلکه صرفا ادراک او و زمینه ساز تغییر اوست. زندگی با وقار، انجام تمامی اعمال ما با حضور کامل در لحظه حال است. در این حالت ما به دنبال اتمام سریع کارها نیستیم بلکه از خود کارها هم لذت می بریم. به تمام حرکاتمان توجه نشان می دهیم و به گونه ای درگیر می شویم که تاثیر ذهن را بر خود خنثی می کنیم.
4-رابطه چشم انداز و کاریزما
در همه بی نظمی ها و ابهامات مربوط به آینده اگر فردی برای هدفی که در سر دارد، تصویری روشن و شفاف داشته باشد و مشتاقانه، متعهدانه و مصرانه در پی تحقق آن باشد از کاریزمای بینشی یا چشم انداز بهره مند است. چنین فردی وقتی از چشم اندازش صحبت میکند انگار آن اتفاقات مطلوب در مقابل چشمانش به وقوع پیوسته و حتی از جزئیات آن هم صحبت میکند. به این شکل دیگران جذب این فرد و هدفش می شوند. همه برای انسانی که سرشار از شوق و هوس رسیدن به هدفی بلند است و در این راه هیچ مانعی را بزرگ نمی بیند و با استقامت همه آنها را کنار گذاشته یا از آنها عبور می کند، احترام قائلند و جذب او می شوند.
یکپارچگی و کاریزما
انسانهایی که فکر، گفتار و اعمالشان با هم انطباق کامل دارد و از صداقت بهره مندند به علت اعتمادی که در دیگران ایجاد می کنند آنها را تحت تأثیر قرار داده و جذب می کنند. صداقت قدرت می آورد. هر چقدر دروغ و ریا کاری بیشتر شود، انسانها بیشتر جذب انسانهای صادق می روند. فرد دروغگو شاید در برهه ای تاثیراتی داشته باشد ولی گذر زمان او را رسوا کرده و از کاریزمای جعلی را از بین می برد.
هوش هیجانی و کاریزما
هوش هیجانی بالا به معنای کنترل خشم، افسردگی و استرس و بهره مندی از آرامش و شادی ست. کسی که زود رنج و حساس نیست، زود عصبی نمی شود، پیوسته مضطرب نیست، و به موقع و به اندازه و سازنده احساساتش را نشان می دهد، هم دوستان زیادی پیرامون خودش خواهد داشت و هم مسیر موفقیت را بهتر طی خواهد کرد. افراد جذب انسانهایی می شوند که از نظر هیجانی باثبات باشند. انسانهایی که با یک قوره سردی و با یک مویز گرمی شان می کند انسانهای مورد اطمینان و تاثیر گذاری نخواهند بود. برای ارتقای هوش هیجانی کارهای زیادی می توان کرد
که به طور خلاصه در زیر آورده ام:
۱- پی بردن به این واقعیت که شناخت ما از واقعیت با خود واقعیت متفاوت است. شناخت ما از واقعیت برداشت ما از آن است که به آن ادراک می گویند و ممکن است که به کل غلط باشد.
صدای درون ذهن ما یا همان خود گویه های ما که حاوی شناخت ما از واقعیت است اصالت ندارد یعنی در بسیاری از موارد با واقعیت منطبق نیست. پس نمی تواند مبنای هیجانات ما بشود.
مثلا اگر شما فردی را دیدید که جواب سلام گرم شما را نداد نباید به سرعت از او ناراحت شوید. زیرا ممکن است به علت اشتغال ذهنش اصلا صدای شما را نشنیده باشد.
شناخت و ادراک ما از واقعیت در ما ایجاد هیجان متناسب با آن را می کند. بنابراین اگر شناخت ما اصالت نداشته باشد و مورد اعتماد نباشد نمی تواند در در ما مسبب هیجان پایداری مانند خشم، اندور و اضطراب گردد.
۲- پذیرش صدای درون ذهن:
صدای درون ذهن با خود واقعی ما متفاوت است. خود واقعی ما متوجه و مشاهده گر صدای درون ذهن می باشد. این واقعیت موجب جدا شدن از ذهن می گردد. در واقع ذهن مانند دست و پا، ابزار خود واقعی ما می باشد. ذهن با خود گویه هایش(صدای درون ذهن) ما را به گذشته می برد و ناراحت می کند یا به آینده می برد و مضطرب می کند.
واکنش ما به صدای درون ذهن سه گونه می باشد:
مذاکره و جدال با ذهن:
مثلا ذهن ما می گوید “تو بی عرضه ای” و ما با دلیل به سراغ جدال با ذهن می رویم. مثلا می گوییم “من موفقیت های زیادی کسب کرده ام و تو اشتباه می کنی” و این جدال پیوسته ادامه پیدا می کند. و ما را به تله و باتلاق ذهن می اندازند. و سبب اشتغال ذهن و ایجاد احساس منفی در ما می شود. زیرا به راحتی نمی توان حریف ذهن سفسطه گر(مجادله گر) شد.
فرار از ذهن:
خیلی از افراد سعی در نادیده گرفتن و فرار از ذهن دارند. و پیوسته به خود می گویند”همه چیز عالیه، هیچ چیز بدی وجود ندارد و انرژی مثبت”.
اینها سعی در تحریف واقعیت دارند. در حالیکه نمی تواند از ذهن فرار کرد.
آیا می توانید فیل صورتی را تصور نکنید؟
پذیرش ذهن:
پذیرش ذهن یعنی قبول موجودی به نام ذهن که پیوسته صحبت می کند یا تصاویری در مقابل ما قرار می دهد که قابل اطمینان نمی باشد.
پذیرش به معنای تایید نیست. پذیرش به معنای قبول کردن موجودی مستقل از خود واقعی ما به نام ذهن است. مثل اینکه تلویزیونی در کنار ما روشن است. و این تلویزیون مطالب ضرورتا درستی پخش نمی کند.
وقتی ما ذهن را اینگونه پذیرفتیم با تمرکز کامل بر اقدامات در جهت اهدافمان در زمان حال از ذهن و خودگویه هایش رها جدا شده و تاثیر آن را بر خود خنثی می کنیم. و به این شکل تحت تاثیر حرفها و شناخت هایی که برای ما ایجاد می کند قرار نمی گیریم.
ذهن آگاهی:
یعنی آنقدر متمرکز در زمان حال شویم که تاثیر ذهن بر ما خنثی شود.
آنقدر در گیر اقداماتمان در زمان حال شویم که گویی زمان متوقف شده. در اینصورت هم هوشیاریمان زیاد می شود و هم سرعت کارهایمان افزایش می یابد. و چون غرق انجام دادن آن کار در لحظه حال شده ایم از ذهن جدا شده و نمی تواند در ما هیجان منفی را برانگیزاند.
زندگی ذهن آگاهانه یعنی حضور یا هوشیاری کامل در همه فعالیت هایمان. از خوردن، راه رفتن، نفس کشیدن، حمام رفتن، ورزش کردن و … این همان صفت وقار است. یعنی به جای اینکه خود را با صدای درون ذهنمان یکی بدانیم از آن جدا شده و از درون بدنمان به ادراک انرژی وجودمان می پردازیم.
هوش اجتماعی و کاریزما
هوش اجتماعی به معنای سریع ارتباط برقرار کردن و حفظ ارتباط با دیگران است. افراد کاریزماتیک، هوش اجتماعی بالایی دارند.
برای بالا بردن هوش اجتماعی می توان از تکنیک love استفاده کرد:
L(let up)-1
O(openes)-2
V(value)-3
E(engagement)-4
۱-رها کردن مه روانشناختی(let up)
برای ایجاد و حفظ ارتباط باید مه روانشناختی را کنار زد. مه روانشناختی مجموع قضاوت ها، پیش فرض ها، کینه ها، نگرش های قالبی، باورهای ما راجع به افراد می باشد.
مثلا اصفهانی ها، اقتصادی اند.
مثلا “چون فلانی لباس ژولیده پوشیده پس شخصیت درهمی دارد.”
مثلا “ایشان قبلا به من بی احترامی کرده.”
مثلا “ایشان آدم بی ادبی است.”
مثلا “ایشان ۱۰ سال پیش جواب سلام منو نداد یا به من فحاشی کرد.”
مثلا “ایرانی ها هیجانی رفتار می کنند.”
مثلا “زن ها همگی به دنبال فریفتن مردها هستند.”
و ….
مه روانشناختی هر چیزی است که مانند مه ما را از دیدن فرد مورد نظر همانگونه که هست باز می دارد.
اگر ما به دنبال ارتباط پایدار با دیگران هستیم باید از تصورات ذهنی مان _که مربوط به گذشته یا برداشت(قضاوت) ما از فرد مورد نظر است_ دست برداریم، تا بدین صورت امکان دیدن خوبی های هر چند کوچک فرد مقابل را پیدا کنیم.
۲-گشودگی(openes)
گشودگی به معنای پذيرش دیگران همان گونه که هستند، می باشد. قبول دیگران همراه خارهای وجودشان. دیدن دیگران به صورت خاکستری نه سیاه و نه سفید.
گشودگی به معنای پذيرش این واقعیت است که هر گلی خارهایی دارد. بعضی گلها خارهای کمتری و بعضی خارهای بیشتری دارند. و خیلی به ندرت گلهای بی خار وجود دارد.
گشودگی به معنای تایید نیست. گشودگی به معنای قبول واقعیت همانگونه که هست، می باشد.
گشودگی به معنای انفعال و بی عملی نسبت به دیگران نیست، بلکه با قبول دیگران همانگونه که هستند دیگر در درون نسبت به آنها مقاومت و به طبع آن نفرت از آنها نداریم و با تعهد به اقدامات در جهت ارزشهایمان با آنها برخورد میکنیم. مثلا اگر کسی کنترل خشم نداشته باشد با قبول این واقعیت بدون احساس ناراحتی از وی با او مطابق ارزشهای شخصیتی مان مثلا محبت و صداقت رفتار می کنیم. و خود این رفتار موجب ایجاد آرامش در او می شود. زیرا در مغز ما سلول های آینه ای وجود دارد که موجب سرایت عاطفی در فرد مقابل می شود. بنابراین وقتی شما مهربانانه و با آرامش با فرد مقابل برخورد میکنید
او نیز لاجرم با شما همانگونه برخورد خواهد نمود.
۳-تعهد به ارزشها(value)
خیلی از افراد می گویند که اگر کسی با من خوبی کند من هم با او خوبی می کنم و بیشتر و اگر کسی با من بدی کند من هم با او بدی میکنم و حتی بیشتر. این افراد ارزشهای مشخص و ثابتی ندارند بلکه ارزشها و به دنبال آن رفتارهای متغیری دارند و در واقع تابعی هستند از ارزشها و رفتار دیگران.
انسان کاریزماتیک دارای هوش اجتماعي بالا، دارای ارزشهای ثابت و زیبایی ست که در هر موقعیتی به آنها پایبند است. مثلا نسبت به هر کسی مهربان، با احترام، با صداقت و اهل توجه می باشد. و در صورت سمی بودن بیش از حد طرف مقابل صرفا از او فاصله می گیرد و چون متعهد به مهربانی ست حتی پشت او بدگویی هم نمیکند. این ثبات ارزشها و شخصیت موجب تغییر وضعیت در ارتباطات مان می شود. زیرا مغز ما دارای سلول های آینه ای می باشد که با دیدن رفتار فرد مقابل همان احساس و رفتار را منعکس میکند. مثلا با دیدن فرد عصبی، ما ناخودآگاه عصبی شد و پرخاشگرایانه رفتار می کنیم. بنابراین با تعهد به ارزشهایی مانند مهربانی و احترام در فرد مقابل همین رفتارها را مشاهده میکنیم. مگر اینکه فرد مقابل اختلالی در شخصیتش باشد یا از نظر فرهنگی شرطی شده و متعهد به ارزشهایی غیر اجتماعي مانند برتری جویی، تکبر، پرخاشگری و … باشد که در اینصورت فاصله گرفتن و ایجاد حریم بیشتر روش مناسبی ست. مثلا اگر با انسان بی ادب و بد دهنی ارتباط داشتید شما با احترام بیشتر، دوری از شوخی کردن های هر چند مودبانه، تذکرات بسیار محترمانه و محکم و البته بدون عصبانیت همراه مهربانی، فضایی ایجاد میکند که فرد مذکور توان نزدیک شدن به حریم شما، شوخی بی ادبانه با شما و استفاده از کلمات رکیک را که در حالت نزدیکی استفاده میکرد، را نداشته باشد.
۴-توجه ذهن آگاهانه(engagement)
ما در برخورد اول با یک فرد ناشناس کنجکاوانه و بدون داشتن تصویر ذهنی از فرد مقابل، به کشف شخصیت و ویژگی های مخاطبمان می پردازیم. ولی متاسفانه پس از شکل گیری تصویر اولیه در برخورد های بعدی دست از شناخت مجدد و کنجکاوانه بر می داریم و سعی در دیدن فرد مقابل به صورت همان تصویر اولیه می پردازیم. مثلا برادری در ۱۰ سال قبل برادرش را فردی عجول و پرخاشگر می دانست و بعد از ۱۰ سال نیز با همان عینک به او نگاه می کرد و این منجر به واکنش در برادرش و بروز ناخودآگاه پرخاشگری در او می شد. در صورتی که او سالها بود که کنترل خشم را آموخته بود و پرخاشگری را ارزش نمی دانست.
فرد کاریزماتیک دارای هوش اجتماعی بالا، برای دیگران ذهن آگاهانه وقت می گذارد و به آنها توجه میکند. یعنی بدون تصویر ذهنی و شناخت های گذشته اش به اکتشاف مجدد آنها می پردازد. او متوجه این واقعیت است که انسانها پیوسته تغییر می کنند. و او این تغییر را پیوسته لمس میکند. او با عینک شناخت گذشته اش به افراد نگاه نمیکند. و مه روانشناختی(همه شناخت های گذشته اش) را کنار می زند و به واقعیت الآن و حال افراد می پردازد. این خود سبب اصلاح و ترمیم ارتباطات گذشته میشود.
مورد توجه واقع شدن بدون قضاوت و سو گیری همان نیازی است که انسانها به آن نیاز دارند. و فرد با هوش اجتماعی بالا این نیاز را به بهترین وجهی بر طرف می کند و اینگونه ارتباطاتش را حفظ می کند و بهبود می بخشد.
به عنوان نتیجه گیری اگر بخواهیم هوش اجتماعی خود را ارتقا دهیم و از این طریق کاریزماتیک تر شویم باید با کنار گذشتن کدورت های گذشته و به دور از کینه ها، با پذیرش افراد با همه خوبی ها و بدی هایشان _و بدون قید و شرط_ و با توجهی به دور از ذهنیت و با حضور کامل، متعهد به ارزشهایی مانند مهربانی، صداقت و احترام در تمام ارتباطاتمان باشیم تا ضمن شکل گیری سریع ارتباطات جدیدمان، آنها حفظ و مستحکم تر هم بشود.
هوش معنوی و کاریزما
افراد کاریزماتیک دارای هوش معنوی بالایی می باشند.
هوش معنوی یعنی توانایی ادراک معنایی مافوق ماده و تنظیم همه افکار و اقداماتمان در این راستا.
کسی از هوش معنوی بالایی بهره مند است از آرامش عمیق و ژرفی برخوردار است.
ما در دنیای مادی پیوسته از دست می دهیم. توانمندی های بدنی، زیبایی ظاهری، موقعیت اجتماعی و توانمندی های ذهنی خود را. و این باعث احساس رنج و ناراحتی در ما می شود. ولی فرد با هوش معنوی بالا متوجه این واقعیت است که خود واقعی او جسم و ذهنش نیست، بلکه آنها ابزار های خود واقعی(یا همان روح) او هستند. و همه این از دست دادن ها مربوط به آنهاست.
فرد با هوش معنوی بالا متوجه این واقعیت می باشد که انسان، ذهن و صدای درون ذهن نیست. بلکه ذهن مانند دست و پا، ابزار خود واقعی اوست. دکارت فیلسوف فرانسوی به اشتباه می گوید: “چون فکر می کنم پس هستم”. در صورتی که ما حتی اگر فکر هم نکنیم باز هم هستیم. خود واقعی ما همانی است که متوجه صدای درون ذهن است. آن موقعی که ما متوجه اشتغال ذهنمان می شویم، خود مشاهده گر یا واقعیمان(یا همان روح مان) است که ذهن را مشاهده و به آن توجه میکند.
ادراک خود واقعی و دریافت این واقعیت که خود واقعی ما(یا همان روح ما)، نه پیر می شود و نه می میرد سبب آرامش عمیق ما می شود.
در عبادت درست کاری که انجام می شود اینست که خود واقعی مان را ادراک میکنیم، اتصال خود را با بی نهایت بودن(که همان پرودگار است)، ادراک می کنیم و شکر گذاری می کنیم که به وجود آمده ایم، و خود واقعی(یا همان روح ما)هیچ گاه نمی میرد، پیر نمی شود و از کلی نعمت مادی و غیر مادی بهره مندیم.
هوش معنوی بالا ما را ثروتمند معنوی میکند.
ما در دنیای مادی پیوسته از دست می دهیم. در گذشته، جوانی، توانمندی های بدنی و زیبایی های ظاهریمان را. در حال و آینده نیز همین طور. پس اگر
خود را همین بدن مادی بدانیم و عزت نفس خود را از موقعیت اجتماعی، توانمندی ها و زیبایی های ظاهری خود بگیریم از عزت نفس متزلزل و رو به زوالی بهره مندیم.
قدرت واقعی در ادراک خود واقعی و بی شکل ماست. قدرت واقعی در پذیرش بی قید و شرط واقعیت و اقداماتی در جهت اصلاح است. پذیرش واقعیت به معنای تایید آن نیست بلکه به معنای دوستی با هستی ست. شرایط مختلف که ما نام بد یا خوب روی آن می گذاریم فقط گونه های مختلفی از واقعیت می باشد و بد و خوب فقط جهت گیری ذهن ماست.
پذیرش واقعیت به معنای مقاومت نداشتن در مقابل آن و رها شدن از حالات مخربی مانند خشم، استرس و ناراحتی ست. و به دنبال آن بهره مندی از آرامشی ژرف جهت انجام اقداماتی هر چند کوچک در جهت بهبود اوضاع می باشد.
انسانهای کاریزماتیک از هوش معنوی بالایی بهره مندند.
آنها به دنبال اهدافی مافوق ماده مانند رضای پروردگار، خدمت به خلق، آزادی و … هستند. پذیرای واقعیت تند. بسیار عملگرا در جهت اهداف و ارزشهایشان هستند. متوجه این واقعیتند که ذهن شان ابزار روحشان است. متوجه این واقعیتند که جزئی از بی نهایت هستی(که همان پروردگار است) می باشند و بدینوسیله احساس قدرت و آرامش عمیق می کنند. زیرا دیگر قطره ای بی مقدار نیستند بلکه جزئی از بی نهایت یگانه اند. این خود سبب اعتماد به نفس بیشتر و عزت نفس بیشتر در آنها می شود. زیرا پروردگار را حمایتگر خود، مدیر و مسئول نتیجه می دانند و با این باور قدرت مندانه به اقدامات در جهت ارزشهایشان متعهدند. وقتی یک قطره خود را جزئی از دریا بداند، قدرت دریا و آرامش دریایی پیدا میکند.
انسان کاریزماتیک با این باور کوه ها را جابه جا میکند. زیرا به وحدت و یکپارچگی با کل هستی و همه موجودات عالم رسیده. زیرا همه هستی تجلیات و تنزل یافته آن یگانه بی انتها هستند. این خود سبب محبت اصیل، احترام اصیل، تواضع اصیل و حضور عمیق در لحظه حال می شود.
انسان با هوش معنوی بالا به طور کامل در لحظه حال زندگی می کند. و از ذهنش خارج و وارد زندگی می شود. او پیوسته روی اقداماتش در لحظه حال متمرکز است و این سبب آرامش ژرف در او می شود. زیرا ذهن، انسان را به آینده می برد و با ترسناک جلوه دادن آن موجب استرس در ما می شود یا بالعکس ما را به گذشته می برد و موجب ناراحتی مان می شود. البته که برای این چنین فردی هر اتفاقی که بیفتد قابل پذیرش است. در ضمن این اقدامات همه در راستای ارزشهای معنوی اش است. مثلا در کسب و کارش به دنبال بر طرف کردن نیازی از مردم است. که البته به درآمد بیشتر هم منتج می شود.
پس برای برخورداری از هوش معنوی بالا باید با پذیرش صدای درون ذهن، به طور کامل روی اقدامات در راستای ارزشهای معنویمان(مانند خدمت به خلق، آزادی، رضای پروردگار، عدالت و …) با حضور کامل در لحظه حال متمرکز شویم. و با عبادت منظم، خود واقعی مان را ادارک ، اتصال آن به بی نهایت هستی(پرودگار) را ادراک و شکرگذاری کنیم. و فقط روی اقدامات ارزش مدارمان متمرکز باشیم بجای نتایج. و نتایج رو به پرودگار بسپاریم. و پذیرای هر چه اتفاق افتاد باشیم.
شاید ادراک موارد بالا و پی بردن به واقعیت آنها برای پاره از افراد سخت باشد. ولی باید دانست که رویکرد کاربردی داشتن مهم است. رویکردی که موجب آرامش و اقدامات سازنده در ما می شود. زیرا ادراک هیچ دو فیلسوفی با هم مشترک نیست. بنابراین انتخاب رویکردی که ما را آرام، شاد و عملگرا می کند، انتخابی عاقلانه و هوشمندانه است.
۶ فضیلت جهانی مارتین سلیگمن
مارتين سلیگمن طی مطالعاتی که انجام داده است به ۶ فضیلت جهانی پی برده که در همه فرهنگ های جهانی مورد قبول است و اگر کسی از آنها بهره مند شود در میان مردم سرآمد و از کاریزما بهره مند است.
۱-خردمندی:
خردمندی به معنای پیوسته یادگرفتن و علاقه به یادگیری است. اینکه ما پیوسته بیاموزیم آن هم به صورت همه جانبه. ما دو مدل یادگیری داریم:
۱-یادگیری تکه ای یا (chunk learning):
یعنی فقط در یک زمینه به طور عمیق مطالعه کنیم که منجر به تک بعدی شدن ما و نداشتن یک دیدگاه سیستمی و کلی از واقعیت می شود. مثلا اگر ما فقط پای فیل را در تاریکی مطالعه کنیم واقعیت را یک ستون ادراک می کنیم.
۲-مطالعه کریستالی تا سیستمی(crystal learning):
یعنی مطالعه همه جانبه یا سیستماتیک یعنی ما فیل واقعیت را با مطالعه همه قسمت های آن و وابستگی های بین آنها مطالعه کنیم و دیدگاهی کل نگر به واقعیت پیدا کنیم. مثلا اگر اقتصاد می خوانیم به جنبه های روانشناسانه و جامع شناسانه هم توجه داشته باشیم. مثلا وقتی راجع به استیو جابز می خوانیم به خانواده، محل تولد، فرآیند رشد، دین و آیینش، دوستانش، فرهنگ او و محیطتش و … هم توجه کنیم. در علم را به سوی خود باز بگذاریم. اینگونه نباید باشیم که فقط در رشته خودمان مطالعه کنیم بلکه سری به رشته های دیگر هم بزنیم و بدینوسیله به ادراک کل واقعیت بپردازیم. و از تک بعدی شدن رها شویم. صاحبان قدرت برای اینکه نخبگان در اختیار آنها قرار بگیرند آنها را به مطالعه در
یک حوزه تشویق کردند و از یادگیری همه جانبه باز می دارند و آنها را در دانشگاه الینه کردند(حل می کنند). چون آنها به کل واقعیت اشراف ندارند و تک بعدی شده اند به راحتی در اختیار قدرت قرار می گیرند.
۲-مهربانی:
مهربانی و خیرخواهی از صفاتی است که در همه فرهنگ ها تقدیس می شود. اینکه آنچه ما برای خود می پسندیم برای دیگران نیز بپسندیم. این صفت موجب ایجاد کاریزما و جذبه در ما می شود.
۳-شجاعت:
یعنی در عین هیجانات مانند ترس، استرس، عصبانیت و نا امیدی همچنان محکم و استوار در جهت ارزشها و اهدافمان گام برداریم. همه انسانها فارغ از فرهنگشان از چنین انسانی خوششان می آید.
۴-عدالت و انصاف:
در همه فرهنگ ها انسان اهل انصاف و عدالت مورد ستایش قرار می گیرد.
۵-اعتدال:
انسان میانه رو، و کنترل کننده هیجاناتش همیشه تقدیس می شود. کسی که زود رنج و حساس نیست و از ثبات هیجانی و شخصیتی بهره مند است.
۶-معنویت:
تعلق داشتن و خدمت کردن به معنایی مافوق ماده از فضائلی است که ایجاد کاریزما می کند.
مثلا نسلن ماندلا، ۲۷ سال برای مبارزه با نظام آپارتاید در زندان بود. یا گاندی برای استقلال هندوستان متحمل آسیب های بسیار شد.
اگر انسانی جهان و همه موجودات عالم را تجلی پرودگار و تنزل یافته ذات او ببیند و با کل هستی احساس یکپارچگی و تعلق بکند، و خود را قطره ای که جز اقيانوس پرودگار است ادراک کند، از آرامشی عمیق و شادی اصیل بهره مند است. و این زندگی سرشار از شوق زندگی و خدمت به همه انسانها و محبت به آنها می شود. که ابن خود موجب کاریزماتیک شدن او می شود.
یا کسی که به دنبال آزادی انسانها از خرافات، حکومت های خوکامه و ظلم ظالمان باشد، از کاریزمای مهربانی بهره مند است.
بالندگی و کاریزما
بالندگی به معنای زندگی با معنا و ذهن آگاهانه همراه با هوش اجتماعی بالا و موفقیت های پی در پی و شادمانی است. فرمول بالندگی و به باشی از نظر مارتین سلیگمن که رییس انجمن روانشناسان امریکا بود به ترتیب زیر است:
Flourish(بالندگی)=PERMA
Positive emotion(هیجان مثبت)
Engagement(غرقه گی)
Relationship(ارتباطات مثبت)
Meaning ful(زندگی معنادار)
Accomplishment(دستاورد)
انسان کاریزماتیک از بالندگی و شادکامی درون بهره مند است. شادی و آرامش حاصل ترشح ۴ هورمون دوپامین، سراتونین، اکسی توسین و آندرو فین می باشد. که سبک زندگی بالنده منجر به ترشح آنها در بدن ما می شود. و گرنه مجبور به استفاده از قرص هایی می شویم که حاوی آنهاست یا استفاده از مشروبات الکی و موارد مخدر می شویم.
حال برای بالا بردن هر کدام از اجزاء بالندگی به ارائه راهکار می پردازیم.
Positive emotion(هیجان مثبت)
هیجان مثبت یا لذت(pleasure) لذاتی است که توسط حواس ۵ گانه ما ادراک می شود. مثل خوردن، آشامیدن، عمل جنسی و گوش دادن به یک موسیقی زیبا، خوابیدن و …
برای بالا بردن هیجان مثبت ۲ راه وجود دارد:
۱-توجه به تجربه لذت: اینکه وقتی لذت می بریم به خود فرآیند لذت بردن هم توجه کنیم. مثلا وقتی غذای دلچسبی می خوریم به خود لذت بردن از غذا هم تمرکز کنیم. به طعم غذا، بوی غذا، رنگ آن، فرآیند جویدن و بلعیدن آن توجه کنیم. این خود منجر به لذت بیشتر از خوردن و جدا شدن از صدای درون ذهن می شود. به این عمل غذا خوردن ذهن آگاهانه می گویند.
۲-فاصله بین لذات: مثلا اگر ما هر روز چلوکباب بخوریم بعد از مدتی از خوردن چلوکباب متنفر می شویم. ولی اگر هفته ای ۱ الی ۲ بار آن هم با ذهن آگاهی که در بالا اشاره کردم چلو کباب بخوریم آنگاه ما همیشه از خوردن آن لذت می بریم. حتی اگر قبل از کاملا سیر شدن دست از خوردن غذای مذکور بکشیم همچنان ولع خوردن را در خود زنده نگه می داریم که منجر به لذت بیشتر در دفعه بعد می شود.
سخنی منتسب به گاندی است که می گوید بهترین غذا را بخورید، بهترین جا بخوابید و بهتریم ارتباط جنسی را داشته باشید. فردی از او پرسید که چطور ممکن است چون همه توان مالی اینکار را ندارند. او گفت وقتی کاملا گرسنه شدی، یک تکه نان می شود بهترین غذا، وقتی کاملا خسته شدی یک تکه سنگ می شود بهترین بستر برای خوابیدن و وقتی چشم هایت را مدیریت کنی و هر صحنه را نبینی هر ارتباطی می شود.
Engagement (غرقه گی)
اگر وقتی کاری انجام می دهیم به گونه ای غرق انجام دادن آن کار شویم که تاثیر صدای ذهن بر ما خنثی شود، هم آن کار را با کیفیت و خلاقیت بالا انجام می دهیم و هم باعث تقویت اعتماد به نفس در ما می شود. غرق شدن در اقدامات لحظه ها در ما احساس توانمندی، بالندگی و متعاقبا کاریزما ایجاد میکند. دیگران از انسانی که حضور کامل در لحظه حال دارد و نمود آن غرقه گی ست جذب می شوند.
Relationship (ارتباطات مثبت)
قبلا راجع به ارتقا هوش اجتماعی و فرمول love صحبت کردیم. ولی به طور خلاصه برای داشتن ارتباطات مثبت و حفظ ارتباط که از ارکان بالندگی و کاریزماست، باید توجه ذهن آگاهانه(توجه به دور از اشتغال ذهنی و جسمی) همراه گشودگی(پذیرش بی قید و شرط طرف مقابل)و کنار گذشتن مه روانشناختی(هر چه تصویر و خاطر منفی مربوط به گذشته ارتباط) و تعهد به ارزشهایی مانند مهربانی و صداقت در ارتباط با دیگران داشته باشیم.
Meaning ful (زندگی معنادار)
زندگی با معنا را قبلا در ارتقا هوش معنوی توضیح دادم. و گفتم که یعنی ما هدف و معنایی ورای زندگی مادی قائل باشیم و خود را متعهد به آن و در خدمت آن بدانیم. مثلا خدمت به مردم، آزادی، رضای پرودگار، آگاهی و بیداری معنوی و …
به ۳ دلیل زندگی با معنا در ما سرزندگی و بالندگی که منجر به کاریزماتیک شدن شخصیت ما میکند وجود دارد.
۱-امیدواری و داشتن چشم انداز روشن
۲-داشتن رسالت و هدفی والا در همه اقدامات زندگی مادی و برون آمدن از چرخه تکرار زندگی
۳-داشتن دوستانی که در درک معنای زندگی با ما هم نظرند
Accomplishment (دستاورد)
انسان موفقیت طلبی که پیوسته اهدافی برای خود تعیین میکند و خود را متعهد به رسیدن به آنها میکند هم از بالندگی و سرزندگی بهره مند می شود و هم احساس توانمندی و اعتماد به نفس را تجربه می کند. این چنین شخصی مجذوب دیگران و بهره مند از کاریزما ست.